معنی مظهر قنات

واژه پیشنهادی

حل جدول

مظهر قنات

آب‌نما

فرهنگ فارسی هوشیار

مظهر قنات

بر غست همه خلق جهان را خواب برده تو را گویی که بر غست آب برده (عطار)


قنات

به حفره ی که در زیر زمین جهت جاری شدن آب حفر نمایند قنات گویند و بیشتر در قدیم معمول بوده

لغت نامه دهخدا

مظهر

مظهر. [م َهََ](ع اِ) جای بالا رفتن.(منتهی الارب)(آنندراج)(از اقرب الموارد). محل صعود و جای بالا رفتن. ج، مظاهر.(ناظم الاطباء). || محل ظهور و جای آشکارا شدن و جایی که در آن چیزی دیده میشود و آشکارا میگردد.(ناظم الاطباء). جلوه گاه. محل ظهور. جای پیدایش.(از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): دل وجان اهل معنی... به وجود مبارک آن معدن خلال جلال و مظهر دولت و اقبال مسرور.(المعجم چ دانشگاه ص 25).
- مظهرالعجائب، پیدایشگاه شگفتیها.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مظهرخوان، خواننده ٔ مظهر و اشاره است به کتاب «مظهرالعجایب » عطار نیشابوری:
مظهرم گویی بباید سوختن
چشم مظهرخوان بباید دوختن.
عطار.
- مظهر قنات، آنجا که آب قنات در سطح زمین عیان و جاری شود. محل پیدایش آب قنات بر روی زمین.
|| در تداول، نماینده. مثل. نمایشگر. نشان دهنده. مجسم شده ٔ چیزی: فلائی مظهر تقوی و پرهیزگاری است. || تماشاگاه و منظر و تماشاخانه.(ناظم الاطباء).

مظهر. [م ُ هََ](ع ص) پیدا.(دستورالاخوان چ نجفی ص 591). آشکار کرده. آشکار شده. و هویدا گشته.(ناظم الاطباء). مترادف ظاهر.(از کشاف اصطلاحات الفنون):
در حضرت خلیفه کجا ذکر من شدی
گر نیستی مدد ز کرامات مظهرش.
خاقانی.
- های مظهر، های ملفوظ مانند های پادشاه و فربه.(ناظم الاطباء).

مظهر. [م ُ ظَهَْ هََ](ع ص) قوی پشت از شتران و جز آن.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء). مردی سخت پشت.(مهذب الاسماء)(از اقرب الموارد).

مظهر. [م ُ هَِ](ع ص) خداوند ستور برنشست.(منتهی الارب)(آنندراج)(از اقرب الموارد). خداوند ستور سواری. ج، مظهرون.(ناظم الاطباء). یقال بنوفلان مظهرون.(ناظم الاطباء). ای منهم ظهر.(منتهی الارب). || شتر گرمی نیمروز رسیده.(منتهی الارب)(آنندراج). شتری که در گرمای نیمروز رسیده باشد.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || در وقت ظهیره آینده.(منتهی الارب)(آنندراج). در نیم روز آینده و در نیمروز سیرکننده.(ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی، آشکاراکننده و نمودار نماینده.(ناظم الاطباء): فلیکن ان النور هوالظاهر فی حقیقه نفسه المظهر لغیره بذاته.(حکمت اشراق سهروردی ص 113). و الحرکه و الحراره کل منها مظهر للنور.(حکمت اشراق سهروردی ص 195).


قنات

قنات. [ق َ] (ترکی، اِ) پرده ٔ کرباس که قایم مقام دیوار باشد.

قنات. [ق ُن ْ نا] (ع اِ) ج ِ قُنَّه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قنه شود.

قنات. [ق َ] (ع اِ) چوب نیزه. رجوع به قناه شود. || کاریز. (مهذب الاسماء). کهریز. کاهریز. ج، قنوات:
وای بومسلم که مر سفاح را
او برون آورد زان ویران قنات.
ناصرخسرو.
|| استخوان مهره ٔ پشت. (غیاث اللغات از شرح نصاب و منتخب).

قنات. [ق َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در 65هزارگزی جنوب خوسف و سر راه مالرو عمومی بصیران. موقع جغرافیایی آن جلگه وهوای آن گرمسیری است. سکنه ٔ آن 19 تن است. آب آن ازقنات و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

قنات. [ق َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان ریگان بخش فهرج شهرستان بم، واقع در 38هزارگزی جنوب خاوری فهرج و 15 هزارگزی راه فرعی بم به خاش. سکنه ٔ آن 45 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

قنات. [ق َ] (اِخ) دهی است از دهستان سیاخ بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 70 هزارگزی جنوب شیراز و 22هزارگزی راه فرعی سیاخ به شیراز. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنه ٔ آن 240 تن است. آب آن از رودخانه ٔ قره آغاج و محصول آن غلات، لبنیات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

فرهنگ معین

مظهر

(مَ هَ) [ع.] (اِ.) محل ظهور، جای آشکار شدن. ج. مظاهر.

معادل ابجد

مظهر قنات

1696

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری